امشب
از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره می بارد
در سکوت سپید کاغذ ها
پنجه هایم
جرقه می کارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین
از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتشها
آری،
آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر
نیندیشم
که همین دوست داشتن
زیباست
از سیاهی
چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکرآور گل یاس است...
![](http://upload.tehran98.com/img1/xu9c2uemqmtahvihg3yq.gif)
نظرات شما عزیزان:
رامین ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت9:28---21 دی 1391
لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آری
که اینسان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری!
دلت می آید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟
... نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق، از عیار افتاده در این عصر عیاری
چه می پرسی ضمیر شعر هایم کیست؟، "آنِ" من
مبادا لحظه ای حتی مرا اینگونه پنداری
تو را چون آرزو هایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش مگذاری!
چه زیبا می شود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی، ای معما، پرده برداری
چه فرقی می کند فریاد یا پژواک، جانِ من!
چه من خود را بیازارم، چه تو خود را بیازاری
صدایی از صدای عشق خوشتر نیست، حافظ گفت
اگر چه بر صدایش زخم ها زد تیغ تاتاری
"محمد علی بهمنی"
parand ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت14:59---12 دی 1391
سلااام بازم از فروغ بذار ....امیدوارم موفق باشی
|