چتر را باید بست،زیر باران باید رفت...
فکر را،خاطره را،زیر باران باید برد..
با همه مردم شهر ،زیر باران باید رفت..
دوست را زیر باران باید دید..
عشق را،زیر باران باید جست..
زیر باران باید با زن خوابید..
زیر باران باید بازی کرد..
زیر باران باید چیز نوشت،حرف زد،نیلوفر کاشت...
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است..
رخت ها را بکنیم،آب در یک قدمی ست...
نظرات شما عزیزان:
خیال خیس
ساعت11:49---7 اسفند 1391
ترس ازدست دادن تو در دل نیست،وقتی که باچشمان اشک آلودم دستهای به هم گره خوردتان رامیبینم،خنده های سرشار از عشقتان را میبینم…خود
دردیست فراتر از دردها..
آپم و منتظر حضور گرمت
|